آخرین کلمات یک انسان عصر حجر: فکر میکنی توی این غار چیه؟
آخرین کلمات یک بندباز: نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...
آخرین کلمات یک بیمار: مطمئنید که این آمپول بیخطره؟
آخرین کلمات یک پزشک: راستش تشخیص اولیهام صحیح نبود. بیماریتون لاعلاجه...
آخرین کلمات یک پلیس: شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...
آخرین کلمات یک پیشخدمت رستوران: باب میلتون بود؟
آخرین کلمات یک جلاد: ای بابا، باز تیغهء گیوتین گیر کرد...
آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون: این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...
آخرین کلمات یک چترباز: پس چترم کو؟
آخرین کلمات یک خبرنگار: بله، سیل داره به طرفمون میاد...
آخرین کلمات یک خلبان: ببینم چرخها باز شدند یا نه؟
آخرین کلمات یک خونآشام: نه بابا خورشید یه ساعت دیگه طلوع میکنه!
آخرین کلمات یک داور فوتبال: نخیر آفساید نبود!
آخرین کلمات یک دربان: مگه از روی نعش من رد بشی...
آخرین کلمات یک دوچرخهسوار: نخیر تقدم با منه!
آخرین کلمات یک دیوانه: من یه پرندهام!
آخرین کلمات یک سرنشین اتوموبیل: برو سمت راست راه بازه...
آخرین کلمات یک شکارچی: مامانت کجاست کوچولو؟.
آخرین کلمات یک غواص: نه این طرفها کوسه وجود نداره...
آخرین کلمات یک فضانورد: برای یک ربع دیگه هوا دارم...
آخرین کلمات یک قصاب: اون چاقو بزرگه رو بنداز ببینم...
آخرین کلمات یک قهرمان: کمک نمیخوام، همهاش سه نفرند...
آخرین کلمات یک قهرمان اتوموبیلرانی: پس مکانیکه میدونه که با دوست دخترش...
آخرین کلمات یک کارآگاه خصوصی: قضیه روشنه، قاتل شما هستید!
آخرین کلمات یک کامپیوتر: هارددیسک پاک شده است...
آخرین کلمات یک کوهنورد: سر طناب رو محکم بگیری ها...
آخرین کلمات یک گروگان: من که میدونم تو عرضهء شلیک کردن نداری...
آخرین کلمات یک گیتاریست: یه خرده ولوم بده...
آخرین کلمات یک مادر: بالأخره سیدیهات رو مرتب کردم...
آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه: این آزمایش کاملاً بیخطره...
آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...
آخرین کلمات یک متخصص کامپیوتر: معلومه که ازش بکآپ گرفتم!
آخرین کلمات یک معلم رانندگی: نگه دار! چراغ قرمزه!
آخرین کلمات یک ملوان: من چه میدونستم که باید شنا بلد باشم؟
آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجرهء بسته بخوابم...
آخرین کلمات یک نارنجکانداز: گفتی تا چند بشمرم؟
کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز



گر که خواهی رسی به پست و مقام // شود ایّام زندگیت به کام
اطلاعات خود بکن افزون// درخصوص مدیر و عادت اون
اینکه او از چه می شود خوشحال// یا چه جوری دهد به تو پر و بال
یک کمی هم زبان بیگانه// قاطی حرف های روزانه
گر کنی کار تو درست شود// پای عقل مدیر سست شود
هرچه او گفت با «اوکی » تایید// کن بدون دقیقه ای تردید
بعضی وقتا جواب تو این است:// وای این گفته ها چه شیرین است
کَس ندیده چو تو مدیری« گوُد»// واقعآً حرف هایت عالی بود
با « د یسیپلین» و با کلاسی تو// بین صد تا مدیر آسی تو
حرف های قلمبه هم شاید // گاه گاهی تو را به کار آید
با مدیرت تو نم نمک قاطی // بشو اما نه حد افراطی
در دلش رخنه کن به صد ترفند // گاه با اخم وگاه با لبخند
از مدیران قبلی آن جا// کن سعایت شدید و بی پروا
گاهی اوقات هم برای مدیر// گر توانی کمی هدیه بگیر
چند روزی مثال حیف نان// چاپلوسی کن و نمک بپران
با چنین حرف های یک من غاز// می شود راه آن ترقی باز
گر بگیری به کار پند مرا// پندهای بسان قند مرا
ارتقاء مقام تو حتمی است// در اضافه حقوق شکیّ نیست
بعد چندی شوی معاون او// بشــکـــن آن وقــت بـــا دمــت گــردو
گفت « جاوید » هرچه لازم بود// کودنی تو اگر شوی مردود
کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

شهرام دگر حوصل? دام نداشت
در بند کشیدنش سرانجام نداشت
در رفت به اصطلاح اما بنگر
این کار طرف برات پیغام نداشت؟
***********************
چون حوصله اش زدست بعضی سر رفت
شهرام ز محبس اوین آخر رفت
با این همه جرم و اتهامات درشت
خندید به ریش مان ولیکن در رفت
*************
جمعی که محبتی ندیدند زاو
در محبس و زنجیر قرارش دادند
آنان که نمک خورده و مدیون بودند
زنجیر گشودند و فرارش دادند
********************
از رفتن او دو دسته دلشاد شدند
بشکن زده و زغصه آزاد شدند
یک دسته نمک خوران بی نام و نشان
کز شانس بلند جمله از یاد شدند
یک قوم دگر که از سر بدشانسی
در لیست نمک خوران قلمداد شدند
کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

نوشتم این چنین نامه به الله// فرستادم دوقبضه سوی درگاه
به نام تو که رحمان و رحیمی// خدای قادرو رب کریمی
منم فرزند آدم، پور حوا // سلامت می کنم من ازهمین جا
همان آدم که اورا آفریدی // ولی از خلقتش خیری ندیدی
ازاوّل او به راهی بس خطا رفت// به سوی کشتن و جرم و جفا رفت
زتو بخشش ازاوعصیان گری بود// زتو نرمش از اوویرانگری بود
خدایا از خودم شرمنده هستم // ازاینکه ظاهراً من بنده هستم
نیاوردم به جا من بندگی را // وبالم کرده ام شرمندگی را
ندادم گوش برفرمانت ای دوست// ومی دانم که می گویی چه پُررّوست
زبس از آدمیّت گشته ام دور// نکردم اعتنا بر لوح و منشور
لذا با عرض پوزش من ازامروز// وبا شرمندگی واز سر سوز
شوم مستعفی از شغلی که دادی// و نام آدمی بر آن نهادی
اگر باشد جواب نامه مثبت// و استعفا قبول افتد زسویت
خدایی را در حق ّ این خطا کار// در حق بند? مستعفی زار
به جا آور زروی لطف و یاری// که باشد از صفات ذات باری
به جای دستمزد این همه سال // که بودم بنده ات باری به هر حال
عطا کن خانه ای در کنج جنّت// برای دور? خوب فراغت
بکن هم خانه ام یک حور زیبا // که تا تنها نباشم من در آنجا
چو نامه خوانده شد از سوی یزدان// ندا آمد زسوی حی سبحان
توای« جاوید » گرچه پررّو هستی// ودست سنگ پا از پشت بستی
ولی چون برگنُه اقرار کردی// به نادانی خود اصرار کردی
قبول افتاده شد موضوع خانه// چه چیزی را دگر گیری بهانه ؟
به عزراییل گفتم تا بیاید// تورا فوراً به این خانه رساند
بلرزیدم زنام مالک موت// چنان گویی که دارم می کنم فوت
پریدم من زخواب خوش به یکبار//نگشتم لاجرم نائل به دیدار
کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

دور کلاش قرمزی،...
آچین و واچین....
با صدای چی؟...
با صدای مرغ.....
یه مرغ دارم روزی 2 تا تخم میکنه،...
چرا 2 تا؟...
چون دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده....
شاید پشت کوه انداختی؟...
نه خیر ،...
زنجیر منو بافتی،...
بله...
بابا اومده،...
با کی اومده؟...
اون کیه باهاش؟...
چی چی آورده؟...
نخود و کیشمیش،...
با صدای چی؟...
با صدای گاو،...
گاو همسایه غازه!!!؟
بَعله!... همیشه گاو همسایه غازه!!!
کلمات کلیدی :شوخی و طنز
موضوع :
کلمات کلیدی :شوخی و طنز

